دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

هدیه....

  اگه دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو

غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو

دلمو از مال دنیا ... به تو هدیه داده بودم...

با تموم بی پناهیم به تو تکیه داده بودم...

هر بلایی سرم اومد همه زجری که کشیدم

همه رو به جون خریدم ولی از تو نبریدم

هر جا بودم با تو بودم...هر جا رفتم تورو دیدم...

توی سبک شدن توی رویا همه جا به تو رسیدم..

اگه احساسمو کشتی ...اکه از یاد منو بردی ..

اگه رفتی بی تفاوت به غریبه سر سپردی..

بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت...

یکی هست این ور دنیا که توی یادش مونده اسمت..

با تمام وجود دوستت دارم....

نغمه های دلتنگی ۲

ای خدای عاشقا کاری به کارت ندارم....گریه ی نیمه شبامو

به حسابت میزارم....

میدونم که این روزا عاشقو بی قرار زیاده....کوچه های شهر عشق هر گزرش رازو نیازه.....

امشب حسابی دلم گرفته........

خدایا.. تنهام خیلی تنها......

هیچ انگیزه ای واسه زندگی کردن ندارم..

آخه چرا خدا جون؟ چرا منو میبری تا آسمون

طوری که فکر می کنم خوشبخت ترین آدم روی زمینم....

اما بعد منو با کله ولم میکنی پایین............

مگه من چه گناهی کردم که باید بعداز هر خوشی کلی عذاب بکشم.....

چه گناهی غیر از این که....زیادی دوسش دارم  

اما میدونم خیلی زود اونو از دست میدم...

میدونم اون واسه یکی دیگه است....

.دیگه نمیتونم دوستش داشته باشم

میدونم منو تنها میزاره ومیره......فراموشم میکنه

خدایا کمکم کنید.............خواهش میکنم...

خدایا سرای محبت کجاست؟

مرا با عشق راز الفت کجاست؟

کسانی که دائم دم از عشق میزنند ...

پس چرا بین ما را بهم میزنند؟

 

 

 

 

نغمه های تنهایی

وقتی دلم میگیره با خدا صحبت میکنم

وقتی غصه هامو بهش میگم بهم آرامش میده

وقتی بهش میگم چقدر تنهام باهام حرف میزنه

وقتی ازش چیزی میخوام اون بهم میده

ولی............

وقتی بهش میگم یه نفر رو دوست دارم

هیچی بهم نمیگه

فقط بهم نگاه میکنه

منتظرم یه چیزی بهم بگه

ولی تنها چیزی که به من گفت فقط همین بود که .....

من بنده هامو با عشق آفریدم واسه همین به همشون

عشق دادم تا با عشق زندگی کنند

واخرین حرف خدا این بود که اگه عاشق کسی شدی

تا آخر عمر باهاش باش .

 

خلوت ساده

دوست ندارم شب تمام بشود..

دلم می خواهد شب یکریز وپیوسته ادامه

داشته باشد تو در کنارم باشی و برایم شعر بخوانی.

دوست ندارم شب تمام شود......

حیف است این خلوت ساده بهم بخورد...

چه کسی گفته است صبح خوب است؟

اگر شب نبود یاد تو را کجا باید می بردم؟

امشب هوای دیگری دارم.....

دلم می خواهد قبل از این که صبح فرا برسد

                       قلبم را به تو هدیه بدهم..

نمیدانم تو هم احساس من را داری یا نه؟

من دوست دارم همه بروند...همه خاموش شوند

و فقط منو تو بمانیم...و من در آغوش تو

                جای طلوع را به عشق بدهم.

 

   در کنارم بمان تا همواره از عشق بخوانم واز غزلهایم برای تو خانه ای بسازم .....

                    * * * * * * * *                                  

 

 

دیوار

توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن

دو تا خسته دو تا تنها

یکیشون تو یکیشون من...

دیوار از سنگ سیاهه

سنگ سخت و سرد خارا

زده قفل بی صدایی

به لبای خسته ی ما

نمیتونی که بجنبی

زیر سنگینیه دیوار

همه ی عشق منو تو

قصه هست...قصه ی دیوار

همیشه فاصله بوده

بین دستای منو تو

با همین تلخی گذشته

شب و روزای منو تو

راه دوری بین ما نیست

اما باز اینم زیاده

تنهاپیوند منو تو

دست مهربون باده....

کاشکی این دیوار خراب بشه

منو تو با هم بمیریم

توی یک دنیای دیگه

دستای همو بگیریم

شاید اونجا توی دلها

درد بیزاری نباشه

میون پنجره هاشون

دیگه دیواری نباشه....

                     * * * * * * * *