دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

بهش زنگ بزن

 

 

میتونید خودتونو تصور کنید... 

 

خداوکیلی تا این عکسو دیدید برید به اونی که دوسش دارید یا دوستون  

 

داره یه زنگ بزنید 

 

من که نمیتونم... 

 

اما شما تا دیر نشده این کارو بکنید..نظر واسه منم یادتون نره 

 

برام بنویسید چی بهش گفتید...جون عزیزترین کستون

دریای چشمانم خشکیده ، آسمان قلبم ابری و دلگرفته
 

دستهایم سردتر از یخ ، گونه هایم چروکیده
 

سهم من از عشق آوارگی ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق.
 

میگویند عشق مقدس است ، عشق کلامی جاودانه است
 

اما کسی که این جمله را گفت قلب شکسته ی یک عاشق را ندیده است ، اشکهای چشمهای آن  

 

بی گناه را ندیده است ، غم و غصه های تلخ لحظه های جدایی را نچشیده است یا خیانت ندیده  

 

است.
 

تو بگو، چرا سکوت کرده ای؟ عشق را برایم معنا کن ، چرا لال شده ای؟
 

فکر نکن که بدون  تو می میرم، تو برو و بدان که بی تو شاد هستم.
 

مرا آزاد کن از آن قلب پر از گناهت ، برو در آغوش کسی بخواب که نشسته است چشم به راهت.
 

مرا آزاد کن از دل بی وفایت ، برو و لبهایت را بر روی لبهای رقیبم بگذار ، مرا رها کن و تنهایم بگذار.
 

نفرین بر تو ، نفرین بر سرنوشت ، کلام شب و روز من نفرین بر عشق.
 

آن لحظه که آمدی و دستهایت را در دستان من گذاشتی حس کردم که دیگر دستهایت مثل گذشته  

 

سرد نیست.
 

عشق ، بازیچه دست تو است، عشق تو سرچشمه ای از هوس است.
 

مرا رها کن ، مرا از آن قلب سیاهت آزاد کن ، دیگر عشق را نمیخواهم.
 

نفرین بر تو ، نفرین بر عشق. 

 

برگرفته از متن زیبای نفرین بر عشق اثر مهدی لقمانی 

  

 

 

 سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

 

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا  

 

یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3  

 

روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد  

 

به گریه کردن معلم اونو دید و

 

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

 

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

 

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه  

 

عشق چیه؟

 

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

 

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی  

 

شفاهیشو حفظ کنید

 

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که  

 

تا  وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه  

 

خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم  

 

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر  

 

کاری...

 

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل  

 

ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های  

 

یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر  

 

کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن  

 

عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو  

 

به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده  

 

های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت  

 

پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد  

 

ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم  

 

عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره  

 

بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد  

 

اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست  

 

عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من  

 

رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش  

 

خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست  

 

داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا  

 

بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم  

خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  

 

دوستدار تو (ب.ش)

 

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم  

 

واضح بود

 

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

 

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت:  

 

پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

 

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

 

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

 

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه  

 

هم  بلند نشد

 

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

 

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

 

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟          خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

 

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟          آغاز کسی باش که پایان تو باشد

  

عاشق قلبی باش که تورا 

 

می رنجاند،اماهرگزمرنجان قلبی راکه عاشق  

 

توست