دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

کاش این نامه را میخواندی..

سلام نامهربان...

ماهها است به خوابم نمیایی...ماهها است که از من بی خبری..

آیا باران چشمان مرا میبینی و چتر انگشتانت را برای

پاک کردن آنها نمی گشایی؟؟

نمیدانم فرد دیگری حاضر است مثل من سرزنش شودو باز هم

اولین و آخرین عشقش تو باشی؟

او هم حاضر است پس از روزها بی خبری به یادت در دلش جشن

دلتنگی بگیرد؟

میدانم که محبت های من دلت را زده...

اما هر وقت دلت از نامهربانی ها گرفت بدان که آغوش مهربانم

پذیرای توست...

اگر تا آن زمان گل شکفته اش پرپر نشده باشد

 

 

چه دردیست در میان جمع بودن....

 

ولی در گوشه ای تنها نشستن...

 

برای دیگران چون کوه بودن...

 

ولی در چشم خود آرام شکستن....

 

برای هر لبی شعری سرودن...

 

ولی لبهای خود همواره بستن...

 

به رسم دوستی دستی فشردن...

 

ولی با هر سخن قلبی شکستن...

 

به نزد عاشقان چون سنگ خاموش...

 

ولی در بطن خود غوغانشستن ...

 

به غربت دوستان بر خاک سپردن...

 

ولی برق امید به خانه بستن...

 

 

 

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه...

آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه...

غم دور از تو بودن چه بی بال و پرم کرد...

نرفت از یاد من عشقت سفر عاشقترم کرد...

 

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه

 

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

 

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

 

برام یه یادگاریه ...جز اون چیزی نمونده...

 

تنگ غروب بارون زده به شیشه

من میخوام پیشت باشم ولی نمیشه

دلم پر درده ...هوا چه سرده...

                  ببین روزگار با دل من چه کرده..؟

نشستم پشت پنجره منتظر 

 آروم ندارم هستم ملتهب

کاش پیشم بودی خوشگل ناز من

تویی تنها محرم راز من...

دستامو میگیرم بالا سوی خدا

که به درد عشق من نشم مبتلا  

نمیدونی بی تو من چه تنهام

تنها ترینم سلطان قلبام....

یاد خاطرات گذشته که می افتم

دستو پام شل میشه من می افتم

شر شر بارون صداش هنوز تو گوشمه

بار سنگین خاطرات رو دوشمه

بارون چه تند بیادش چه یواش

دل من خورده صد تا خراش

اینا همه تقدیره و سرنوشت

میخوام باشم پیشت توی بهشت

نمیخواد انگاری بارون بند بیاد

این لبهای تشنه بوس میخواد

چرا باید باشم از تو بی نصیب

این آدم مریض میخوادش طبیب

جذاب ترین چشم.. چشمهای توست

بهترین عشق ..عشق به توست

 

میخوام همه بدونن چه قدر دوستت

دارم

 

حتی اگه بارون بشم و من ببارم..

 

 

 jane man chopki ..chopki..

sari donya ci chopki...

tomni esi bategahi....

delmera kogaya.....

دلم برات تنگه....برگرد....

                    

 

وقتی دلم برای تو تنگ می شود


به ماه نگاه می کنم
و نام زیبای تو را زیر نور ماه هربار
با تمام وجود صدا می کنم

وقتی دلت برایم تنگ شد
به باران بیندیش
وبه یاد تمام عاشقان جهان
که از رایحه یاس مستند
ببار
وبدان در آن لحظات من
زیر نور مهتاب نشسته ام
و تنها به تو می اندیشم
دلم برای تو تنگ است
می بارم
اما این بار نه برای اینکه بارانم
می بارم برای این که
دوستت دارم....

برای تو که قلبم، دلم و تمام هستی ام را باخود برده ای بی آنکه اثری بگذاری . برای تو که دوستت دارم و ثانیه ها را به امید دیدنت می شمارم . برای تو که حتی این دخترک آرام را ندیده ای و نمی دانی ... نه یقین دارم که می دانی و می پذیری! منتظرم ....

 خدا مشتی خاک را برگرفت. از خود در او دمید.

 خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید.

  آزمونتان تنها همین است: عشق، و هر که عاشق تر آمد، نزدیکتر است. پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر.

  عشق کمند من است. کمندی که شما را به پیش من می آورد. کمندم را بگیرید.

  خدا گفت: عشق، فرصت گفتگو است. گفتگو با من.

   با من گفتگو کنید...

 

 

به جوانی ام به قلبم ... به خدای جسم و روحم ... به خدای آسمان ها...

              به تمام کهکشانها ... به ستارگان روشن ... به کرانه های دریا ... به نگاهت ...

                    به خدا ... به خاک پایت ... به نگاه خنده هایت ... به کبودی افق ها ...

                    به سحر به خنده ی گل ... به سپیدی سپیده ... به تمام خاک دنیا ...

            به خدا اگر بخندم ... به خدا اگر بنالم ... به خدا اگر بمیرم ... توئی آخرین تلاشم ...

  توئی ... آخرین نگاهم .

 

Love Me

امروز یه روز مقدسه

اولین روزی که من و تو ما شدیم

اینو فقط تو می دونی یعنی چی

فقط خودت که منو شریک تک تک لحظه هات کردی

فقط تو که به من اجازه دادی تا روزی که هستم و نفس می کشم به شونه های امن و دستای پاکت تکیه کنم

 Image hosting by TinyPic

می نویسم با آنکه دیگر نفسی نیست...!

کاش کوچیک بودیم............ وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی

حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم. کاش کوچیک می موندیم تا

حرفامونو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد  می زنیم باز

کسی حرفامونو نمی فهمه!!!

اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی

اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من


به خاک مقدس عشق می افتم برگرد، رو به کعبه مقدس عشق می کنم ، در برابرش سجده عشق می کنـم وبا فریاد بـی صدا می گویـم زود برگرد.
بیا وبـمان در هـمیـن دیار عشق ، در هـمیـن قلب بی طاقت بـمان .
من تـحمل این دوری وفاصله را ندارم.من نـمی توانـم حتـی برای یک لـحظه دوری تو را تـحمل کنم .من نـمی توانـم حتـی یک لـحظه از یاد تو غافل باشم . من نـمی توانـم حتـی برای یک لـحظه نام تو را بر زبان نیاورم . صدایـی که هر روز به من آرامش می داد ودلـم را آرام می کرد وهر روز با من هـمدل بود وهم درد را روزی است که نشنیده ام.
تو که می دانـی بـی تو نیستم ، پس زود برگرد ، زود.
ستاره ها در آسـمان می درخشند، هرکدامشان تو را یادم می آورند ،مـخصوصا ستاره های بادبادکی .نا خودآگاه اشک در چشمانـم حلقه می زند وقطره های آن به روی گونه جاری می گردد.دلتنگی عجیبـی سرتاسر وجودم را گرفته است.
چشـمایـم را می بندم ، خاطرات گذشته جلوی چشمهایـم رژه میرود
تو اینجا نیستـی ودل من چقدر بـهانه تو را می گیـرد ، تو را می خواهد وتو را فریاد می کند .
نوشته هایت را بیش از صد بار خوانده ام وبا هر بار خواندنشان …
لباسهایـم خیس است ومن سردمه وتو می دانـی که این سردی از کجاست؟
یادت هست چگونه آرام آرام از کوچه پس کوچه های دلـم گذشتـی وپا به کلبه کوچک احساسم گذاشتـی؟
یادت هست که گفتـی : تـمام آسـمان من خلاصه در چشمان توست وخواستـی که مراقب آسـمانت باشم .
آسـمان تو این چند روز بارانـی بود ، ابری نبود اما باران می بارید . تو که رفتی تنها هـمدم ومونس من هـمیـن قطرات باران بودند که اگر نبودند نـمی دانـم چه بر سرم می آمد.
می دانستم که دوری سخته اما نه به این سختـی.
با آن که می دانستم این دوری خیلی طول نـمی کشه اما …
بغض راه گلویـم را بسته ودستانـم نای نوشتـن را ندارند.
من تـحمل دوری از تو را ندارم ، ندارم ، ندارم
 
 

 

وقتی دلم میگیره با خدا صحبت میکنم

وقتی غصه هامو بهش میگم بهم آرامش میده

وقتی بهش میگم چقدر تنهام باهام حرف میزنه

وقتی ازش چیزی میخوام اون بهم میده

ولی............

وقتی بهش میگم یه نفر رو دوست دارم

هیچی بهم نمیگه

فقط بهم نگاه میکنه

منتظرم یه چیزی بهم بگه

ولی تنها چیزی که به من گفت فقط همین بود که .....

من بنده هامو با عشق آفریدم واسه همین به همشون

عشق دادم تا با عشق زندگی کنند

واخرین حرف خدا این بود که اگه عاشق کسی شدی

تا آخر عمر باهاش باش .

 

وقتی به اطرافم نگاه میکنم لیلی و مجنون های زیادی را میبینم

چقدر عاشقانه همدیگر را می پرستند و چقدر زیباست

چه زیبا فرهاد بخاطر شیرین کوه را می کند و معروف می شود به فرهاد کوه کن

و چه زیبا مجنون بخاطر لیلی کشته می شود

و چه زیباست که من به خاطر تو.....

همه اشک والتماس ام ، همه اشک و التماس ام ،دوباره دیدن روته

توی کوچه ی قدیمی ، نشستن پا گفتگوته

اگه حتی یه شبی،اگه حتی یه شبی ، گذر کنی از خواب ما

می بینی این دل خسته ،شبها هم به جستجوته،شبها هم به جستجوته... 

بی تو، تو این ، شبهای بد  

گریم ،دیگه در نمی یاد

حرف غم انگیزدلم    

    جز تو کسی رو نمی خواد 

از چی بگم تا دل من  

لحظه ای آروم بگیره؟

دیو سیاه غصه ها

توی کدوم شب می میره؟

از چی بگم وقتی دلم

از دل تو دور می مونه

وقتی که قلب پاک تو

هیچی ازم نمی دونه

می خونم، به خدا می خونم

از چشای معصوم تو

تو، حرف های تو رو

می دونم ، به خدا می دونم

اون که جدا کرده

روحمو ،قلب تو رو